خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

فقط سرد بود...

دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۲۸ ب.ظ

 

 

داشتم برگه های دانشجوهامو تصحیح میکردم
یکی از برگه های خالی
حواسمو به خودش جلب کرد .

به هیچ کدام از سوال ها جواب نداده بود
فقط زیر سوال آخر نوشته بود :
" نه بابام مریض بوده ، نه مامانم همه صحیح و سالمن شکر خدا .
تصادف هم نکردم ، خواب هم نموندم ، اتفاق بدی هم نیفتاده .
دیشب تولد عشقم بود .
گفتم سنگ تموم بذارم براش .
بعد از ظهر یه دورهمی گرفتیم با بچه ها .
بزن و برقص . شام هم بردمش نایب
و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم .
بعد گفت : بریم دربند ؟
پوست دست مون از سرما ترک برداشت ولی می ارزید .
مخصوصن باقالی و لبوی داغ چرخی های ِ سر میدون .
بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح ،
دعا کنیم به هم برسیم .
دیگه تا ببرمش خونه و خودم برگردم این سر تهرون
ساعت شده بود یک شب .
راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم .
یعنی لای جزوتم باز کردما ،
اما همش یاد قیافش می افتادم !
وقتی لبو رو مالیده بود رو پک و پوزش.
خنده ام می گرفت و حواسم پرت می شد .
یهویی هم خوابم برد . بیهوش شدم انگار .
حالا نمره هم ندادی نده ، فدا سرت .
یه ترم دیگه آوارت میشم نهایتش .
فقط خواستم بدونی که
بی اهمیتی و این چیزا نبوده .
یه وقت ناراحت نشی "

چند سال بعد تو یک دانشگاه دیگر از پشت زد روی شانه ام .
گفت : " اون بیستی که دادی خیلی چسبید "...
گفتم : " اگه لای ِ برگه ات یه تیکه لبو می پیچیدی برام
بهت صد می دادم بچه "
خندید و دست انداخت دور گردنم‌ .
گفت‌: " بچمون هفت ماهشه استاد باورت میشه ؟ "

عکسش را از روی گوشیش نشانم داد ، خندیدم .
گفت : " این موهات رو کی سفید کردی‌ ؟ این شکلی نبودی که "

نشستم روی نیمکت فلزی و سرد حیاط .
نشست کنارم .
دلم میخواست براش بگویم که
یک شبی هم تولد عشق من بود که خودش نبود ،
دورهمی نبود ، نایب نبود ، دربند نبود ،
امامزاده صالح نبود‌، فقط سرد بود ...

:)

مرتضی برزگر

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۲۲
معصو مه

نظرات  (۶)

۲۲ دی ۹۹ ، ۲۱:۴۹ هیـ ‌‌‌ـچ

کاش همهٔ شبای سرد، با یار گرم بشه وگرنه که سرماش تا همیشه به جون آدم می‌مونه...

پاسخ:
هر کس شبی بی یار بنشیند شبش یلداست... 
۲۲ دی ۹۹ ، ۲۱:۵۲ یاسی ترین

آخییییی چه قشنگ 😍😍😍

چه صداقت بامزه‌ای 😂😂😂 آخرین شانسشو امتحان کرده دیگه 

پاسخ:
پای یار که وسط باشه همیشه جواب میده..‌ 😍😍

بدون عشق عبادت ها تنها یک عادتند تمام رقصیدن تنها نرمش اند و تمام موسیقی ها سروصدایی بیش نیست ....❤❤❤

 

عشق از ایمان برتر است ..💗💗💗

پاسخ:
چققققدر زیبا بود.
خیییلییی لذت بردم. 
ممنون.
❤❤❤

دوباره خوندنش و ایندفعه شنیدنش خیلی حس خوبی بود :))

در نگاه من این زیباترین جملش بود: فقط سرد بود...🙃

پاسخ:
از توجهت ممنونم.
اره. تعابیر مختلفی داره. 
روزگارت زیبا باشه عزیزم. 
❤🌹
۲۲ دی ۹۹ ، ۲۳:۳۳ حامد سپهر

بعضی چیزا تو زندگی هست که ارزش داره بخاطرش هرکاری بکنیم و هیچوقت پشیمون نشیم:)

پاسخ:
عقل طناب دارمونو میبافه دیگه. :)

عزیزمی🥰

دلت همیشه خوش باشه جانم❤🌹

پاسخ:
❤❤

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی