خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

یکی ز خیل فراموشیان ایرانم...

پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۱۹ ق.ظ

نشست‌ و گفت: که‌ای؟! گفتمش؛ غزلخوانم...
وگر درست بگویم؛ هنوز انسانم!

دراین دو روزه‌ی عُمرِ گران به‌جُز مستی،
زِ هرچه کرده‌ام از بیخ‌و‌بُن پشیمانم...

درختِ خُشکم و کابوسِ شعله می‌بینم
به‌ آب می‌نگرم... از خودم گریزانم!

به‌خنده گفت: بهار است، سبز خواهی شد...
به گریه گفتمش: #از_ماندگان_آبانم 

نگاه کرد به طومارِ خویش و بازم گفت:
تو از کدام دیاری که من نمی‌دانم؟!

به ناله گفتمش: ای‌مرگ! مقدمت پُرگُل!
یکی زِ خیلِ فراموشیانِ ایرانم...

اگر نمُرده‌ام از سخت‌جانیِ من نیست
که از تنوّعِ اَشکالِ مرگ حیرانم!
‌حسین جنتی

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۱۵
معصو مه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی