خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

جنون ادواری

شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۷:۵۰ ب.ظ

قصة تازه‌ای نمی‌شنوید، حرفهایم دوباره تکراری‌ست
فصل اندیشه‌های سبز گذشت، نوبت فصلهای بیکاری‌ست


گفته بودی به کوچه‌ها برویم تا کمی وا شود دلت، اما
غافل از این که وقتِ دلتنگی همة شهر چاردیواری‌ست


-ها! ببخشید! ساعت چند است؟ وای بر من! دوباره یادم رفت
ساعت ما شبیه مردم شهر، سالها بین خواب و بیداری‌ست


نکند مثل شهرهای قدیم، زیر آوار خواب گم شده‌ایم؟
سعی کن باستان‌شناس عزیز! جای خوبی برای حفاری‌ست


گاهی البته چیزهای قشنگ، می‌نوازند چشم خاطره را
مثلاً روی شیب سرسره‌ها غفلت کودکانه‌ای جاری‌ست


ولی آدم‌بزرگ‌ها انگار، ناگزیر از تبسمی تلخند
مثل شعری که در تکلف وزن، مملو از واژه های ناچاری‌ست


خسته، بیهوده، بی‌هدف، حیران، شهر در ازدحام می‌لولد
تهمت زندگی به این تصویر -می‌توان گفت- ساده‌انگاری‌ست


من کمی عشق خواستم، آیا انتظار زیادی از دنیاست؟
قیس هم یک زمان همین را خواست، شاید این یک جنون ادواری‌ست

مهدی نقبایی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۱۷
معصو مه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی