چون سایه در خیال منی بی خیال من...
يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۳۶ ق.ظ
از من بریده ای و صدایم نمی کنی
چون درد در منی و رهایم نمی کنی
گم گشته ام میان تماشای چشم تو
از این جنون تلخ جدایم نمی کنی
هر شب چو باد می وزم از داغ یاد تو
آخر چرا؟چه شد که دعایم نمی کنی
چون سایه در خیال منی بی خیال من
رحمی به خواب و خاطره هایم نمی کنی
من آخرین پرنده گم کرده لانه ام
در آسمان خویش هوایم نمی کنی
امشب میان کوچه ترا جار می زنم
اما تو باز رو به صدایم نمی کنی
۹۸/۱۲/۱۸