در تو شنا کرده ام...
چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۰۴ ق.ظ
ماهی از تُنگ بیرون افتاد
و چون کسی در خانه نبود
و چون هیچ کس این صحنه را ندید
زنده ماند
بلند شد
قلاب را از حافظه اش بیرون کشید
شماره را گرفت
و دریاچه ای در دوردست
چند بار موج برداشت
گفت:
من تمامِ این سال ها در تو شنا کرده ام
و آن ها فکر می کنند با آب زنده ام
گفت:
این تاریکی از کجا می آید
که دست هاشان را مُدام پاک می کنند
روح شان را مُدام صیقل می دهند
شیشه ها را مُدام برق می اندازند
و هرگز فکر نکرده اند
ماه را
قرن هاست
کسى نشُسته است
گفت
گفت
گفت
آن قدر که سیم ها موج برداشتند
وُ صدا به آب مبدل شد
گروس عبدالملکیان
۹۹/۰۱/۰۶
ویکتور هوگو میگه:خوشبخت کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی داشته باشد کتاب های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند...
من چه خوشبختم که تو رو دارم ...