خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

سر و کار مرا با قله ای صعب العبور انداخت...

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۵:۱۶ ب.ظ

نهنگ عاشقم را دام چشمانت به تور انداخت

گرفت از قعر اقیانوس و در تنگ بلور انداخت

به دور از بی کران موج هایت مرده ام اما

نگاهی می توان گه گاه بر اهل قبور انداخت

شبیه میوه ای نارس، تحمل کردنم سخت است

من آن سیبم که باید گازی از آن کند و دور انداخت

هوای فتح در سر داشتم دردا که تقدیرم

سر و کار مرا با قله ای صعب العبور انداخت

صدایی آمد و ناگاه آتش شعله ور تر شد

گمانم شاعری دیوان خود را در تنور انداخت!

مهدی عابدی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۱۵
معصو مه

نظرات  (۱)

❤❤❤

چیزی به ذهنم نرسید بنویسم بر این غزل دردناک ...

پاسخ:
همین که هستی همه چیزه.
فدایی داری. 
❤❤❤❤❤❤

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی