ما صبر...ما سکوت...
زن و شوهری از اقوام شب عروسیشون انقدر ادا و اطوار ریختن که هنوزم بعد 15 سال یادم باشه. اون شب حضرت همسر گفت: "ببین عروس چیکار میکنه. یاد بگیر." گفتم: "خب من بلد نیستم. جرم نیست که. بعدشم اونایی که من بلدم رو هیچ کس بلد نیست." اون شب گذشت. امروز 15 سال از اون روزا میگذره. زندگی با بالا و پاییناش همه مون رو بازی داده. امروز آقای اون زوج اومده بود و داشت در مورد جدایی شون و نحوه پرداخت مهریه و تعداد سکه و قیمت سکه و حضانت بچه و اینا با حضرت همسر دردودل می کرد. منم خودمو زده بودم به نشنیدن و به کاراا می رسیدم. ولی میدیدم که تمام وقتی که اون آقا داره حرف می زنه حضرت همسر داره منو نگاه می کنه. بعد رفتنش گفت: "حیف زندگیشون. چی میشه اینجوری میشه؟" هیچی نگفتم. چون هم ذهنامون خسته است. هم از گفتنای من فایده ای نیست. به گفتن ایشالا که خیرشون در این بوده اکتفا کردم.
ولی دوست داشتم بهش می گفتم یه جایی هست همه چی تموم میشه؛ دوست داشتن، عشق، علاقه، انگیزه، احساس، دل، عقل، زندگی، هیجان، حتی هدف گم میشه و آدم در مقابل یه سراب بی انتها خودش رو تنها میبینه. اونجاست که اغلب فکر می کنیم اگه ول کنیم بریم راحت تریم و بهتره. دیگه اصلا به این فکر نمی کنیم اگه جای دیگه چیزی خوب باشه وضع همینجا هم خوب می بود. اگر اینجا همه چیز آشفته و به هم ریخته است پس به احتمال زیاد جای دیگه هم خبر خیلی خاصی نیست. با فرض اینکه چیزی هم باشه زنجیر پاره کردن اونم به طور غیر منطقی اصلا کار درستی نیست. مخصوصا وقتی پای بچه هم درمیونه. یه جایی هست آدم فقط باید صبر و سکوت پیشه کنه تا در موقعیت بهتری تصمیم درست تری بگیره. ولی معمولا آدم ها به این درجه نمی رسن و ول می کنن و میرن. نمیدونم چرا نمیشه از همه انتظار این همه صبر و سکوت داشت. ولی خداروشکر به این درجه از تحمل رسیدیم. حالا درسته خیلی غر میزنیم خیلی کفری میشیم و خیلی کم میاریم ولی هنوز داریم ادامه میدیم و گمونم در مقابل اون سراب این صبر هستش که انسانیت رو معنی می کنه.
برای همه انسان ها سلامتی و صبر آرزو می کنم.
آدم ها خودخواه شدند خیلی ...دیگر خواهی معنی ش رو از دست داده ...متاسفانه