خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

از غم گریز نیست که غم سرنوشت ماست...

يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۳۳ ق.ظ

پنداشتیم خنده و شادی سرشت ماست

اما فقط غم است که در سرنوشت ماست

ما را درون مزرع رنج آفریده‌اند

اندوه ابر تیره و غم بذر کشت ماست

امّید چیست؟ صبح بعیدی‌ست بی‌طلوع

شادی کجاست؟ گمشده‌ای در بهشت ماست!

زیر کدام سقف بخوانم شکایتی

از بخت باژگونه که در خاک و خشت ماست

خورشید می که مشرق ساغر چشیده‌است

پنهان ز چشم طالع زیبا و زشت ماست

ای صبح بی‌نشانه! به شب‌های ما بگو

از غم گریز نیست که غم سرنوشت ماست

جویا معروفی

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۳۰
معصو مه

نظرات  (۱)

ببین نادر خان چی میگه:

 

http://bayanbox.ir/view/6465128781402119069/IMG-20200914-170249-795.jpg

پاسخ:
آره. ولی هر چیزی اندازه اش. زیادش آدمو از فرم درمیاره. بدریخت میشیم. مثل این روزا.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی