خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

که نیستی...

سه شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۵۷ ب.ظ

نمی‌خواهم همراه با عشق
اضطراب‌های این جهانی را
به تو بسپرم

من از میان این قالب‌هایی
که آدمیان ساخته‌اند
عبور می‌کنم
به سوی تو می‌آیم
که نیستی

دیگر نیستی و انحطاط آدمی
معنی مرگ نمی‌دهد

اکنون نه زمان است
اکنون نه مکان است

در غیبت زمان و مکان
نه سنگ است
نه آواز پرنده است
نه میوه است

نیاز آدمی به اکنون است
نه گذشته نه آینده

من از صدای خش‌خش این برگ‌ها
پریشان می‌شوم
چهره‌ام زرد می‌شود
و قلبم تند می‌زند
باد برگ‌ها را
به حوض سنگی خالی می‌برد
تصاویر من که بر دیوار سنگی
می‌نشیند
یادگاری از سال‌هایی است
که من جوان بودم
و تو را دوست داشتم

احمدرضا احمدی

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۲۹
معصو مه

نظرات  (۱)

نیاز آدمی به اکنون است ...

این خیلی خوب بود

پاسخ:
خوشحالم خوشت اومده.
مرسی که هستی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی