خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

هنوز...

چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۳۹ ق.ظ

توو فکر بودم که یه پست بلند بالا بنویسم از اتفاقات و افکارم ولی این چند ثانیه تمام و کمال همه رو بیان میکنه. شما رو با حضرت سایه تنها میگذارم. 

این همه راه آمدی 

آری، بنشین 

خسته ای و حق داری. 

 نفسی تازه کن... 

 نمی دانم چند مانده است از شب دشوار!  

تا رسیدن هنوز باید رفت، 

کار سخت است و راه ناهموار.

 


دریافت
مدت زمان: 34 ثانیه

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۱۴
معصو مه

نظرات  (۲)

بسیار زیبا :))

پاسخ:
ممنون 🙂
۱۴ آبان ۹۹ ، ۱۲:۵۰ هیـ ‌‌‌ـچ

اصلاً مختصر و مفید گوتر از «حضرت» سایه داریم مگه؟ چقدر دقیق از «حضرت» استفاده کردی، خوشم اومد :)

پاسخ:
واقعا نداریم.

برام در حد "حضرت" مقدسه. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی