خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

نپرس از من نشانم را...

پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ۰۳:۲۵ ق.ظ

اذان گفتند در گوشم،همان شد بَدوِ ایمانم
به هم تاکه زدم یک پلک، آمد روز پایانم

پس از مرگم به حال و روز دنیا اشک میریزم
شود شاید مزارم لاله زار از خون چشمانم

جهان وقتی که با یک سرفه جانش میرسد بر لب
چرا باید بگیرم جان خود را پس به دندانم؟

اگر من جای شیطان بودم آنشب سجده میکردم
یقین دارم ولی یکروز میگفتم پشیمانم

به دین دریا و دریا آب بستی نان در آوردی..
اگرانسانیت این بود از این لحظه شیطانم

دوای دردهای ما بدون شک فراموشی ست
نپرس از من نشانم را نمی دانم نمی دانم
غلامرضا رنجبری

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۰/۰۶/۲۵
معصو مه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی