خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

درختم که چهار فصلم پاییز است

يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ۱۰:۲۳ ق.ظ
معجزه از اول هم اتفاق نیفتاده بود
فقط شانه های من قوی تَر شده بودند
و تو را بر چهار دیواری تکیده ی تنم
تا معبد مقدس روحم
می کشاندم
تا از عطر عودها بگویی
و محو شمع های لرزان به سوگ نشسته شوی.
 
هیچ چیز اتفاقی نبود
و من
برای رنج کشیدن انتخاب شده بودم
روحِ خسته ام از تنش های قدم تو
به مرگ نزدیک تَر میشد تا به زندگی
 
من بر عکس زندگی می کردم
بغضم را می خندیدم
خنده ام را گریه می کردم
عشقم را می کشتم
نفرتم را هیزم می بخشیدم
و انسان
چقدر ساده لوح است
اگر فکر می کند
برای شاد زیستن به دنیا آمده است
وقتی رنج
آغازگر حیات است
و پایان بخش زندگی
 
راه افتادنی در کار نیست
نه رود ام که راه بیفتم به دریا
نه چشمه ام که بجوشم از دل سنگ
درختم که چهار فصلم پاییز است
و بهار دورترین اتفاق تصور کردنی
راه نمی افتم
می ایستم
و با آخرین ضربه ی تبر تو
خاک می شوم!
روشنک آرامش
موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۰/۰۶/۲۸
معصو مه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی