روح در به درم...
چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۴۸ ب.ظ
در چنگ میله بال و پرم را شناختم
افسوس در قفس هنرم را شناختم
گم کرده بودم این بدن پاره پاره را
از داغ بی کسی، جگرم را شناختم
چون کفش کهنه بی کس و تنها مرا گذاشت
روز نیاز همسفرم را شناختم
بانگ انا الحقم همه جا را گرفته بود
بالای دار، قدر سرم را شناختم
آن دم زدن ز مردی و مردانگی گذشت
تا زیر بار دل، کمرم را شناختم
سیمرغ کو که باز در این دشت پر غبار
در خاک و خون تن پسرم را شناختم
یک روز مثل آینه، یک روز مثل آه
این گونه روح در به درم را شناختم
حسین جنتی
۰۰/۰۷/۲۸
روحمان هم پژمرد...:(