چنان زلال تورا تشنه ام در این دوزخ
شبوسکوتوسهتارى که لال مانده، منم
بیا کمى بنوازم ، بیا کمى بزنم!
نه چنگ شور و جنونى ، نه پنجهءگرمى
اسیر غربت بى انتهاى خویشتنم
و در میان کویرى که باغ نامش بود
به زخم زخم تبر شاخه شاخه مى شکنم
دوباره می نگرم نقش خویش را بر آب
چنان غریبه که باور نمى کنم که منم
ببین چه بر سرم آورده عشق و با اینحال
نمى توانم از این ناگــزیر دل بکنم
چنان زلال تورا تشنه ام در این دوزخ
که از لهیب عطش گر گرفته پیرهنم
غزل غزل همه ام را وداع مى کنم آه
به دست آتش و بادند پاره هاى تنم
سکوت مى وزد و درکنار تنهاییم
نشسته ا م به تماشاى شعله ور شدنم
مجال پرزدنم نیست، بعد ازاین شاید
به آسمان برسد امتداد سوختنم
احمد رضا الیاسی
😍😍😍😍