خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

نانویسی ها

يكشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۵۳ ب.ظ

جالبی این همه چراغ خاموش اونجاییه که اغلب پر از حرفیم و نمینویسیم. 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۰/۰۹/۰۷
معصو مه

نظرات  (۴)

۰۷ آذر ۰۰ ، ۲۲:۰۴ یاسی ترین

کاش همیشه وقتِ نیاز به حرف زدن می‌نوشتیم :)

پاسخ:
نمیفهمم چرا انقدر نوشتن سخت شده. دلیلشو پیدا نمیکنم. 
۰۷ آذر ۰۰ ، ۲۲:۳۴ ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد

درد ها کم شود از گفتن و دردی که مراست/ از تهی کردن دل می شود افزون چه کنم...

#صائب_تبریزی

پاسخ:
عالی بود. ممنون. 

همون غزل قبلی ...خسته ها ،فنا شده ها، ورشکسته ها ...هر طرف سر میچرخونی باز میبینی لالی برای گفتن ...😔

 

ایشاللا  سلامت تن و جسم داشته باشند  دوستان ...

پاسخ:
لال لال...


الهی آمین
۰۸ آذر ۰۰ ، ۰۹:۱۹ حامد سپهر

متاسفانه همینطوره:(

پاسخ:
:(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی