پاسخ:
سلام.
یه موضوعی هست اون هم اینه که معنی کردن شعر باعث میشه از ارزش اثر کم بشه.
خواننده یا شنونده باید به مرور زیاد شعر بخونه یا گوش بده تا کم کم با شنیدن هر شعری فضا و مفهومش رو درک کنه. اشعار در دسته بندی های مختلفی سروده میشن: عاشقانه، عرفانی، طنز، اعتراضی و ... و صنایع و استعاره های مختلف ادبی داریم که وقتی مخاطب به شعر علاقه مند میشه باید اندک مطالعاتی در زمینه صنعت ادبی و استعاره ادبی و ژانرهای ادبی داشته باشه تا بتونه راحت تر منظور خالق اثر رو متوجه بشه.
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ما بود دلارام جهان شد
گوینده (چه شاعر چه من نوعی که شعر رو می خونم و اول شخص شعر میشم) میخواد نشون بده یک چیزی یا یک شخصی ترکش کرده پس الان چشم به راهه و مضطرب که آیا برمیگرده یا نه و الان کجاست و چه می کنه و اینها باعث نگرانی میشه
در مصرع بعد دلشوره رو به زیبایی در مقابل دلارام قرار میده می گه تا وقتی پیش ما بود باعث دلشوره و تشویش و نگرانی بود حالا رفته و با بقیه انقدر خوب شده که باعث ارامش دل اونا شده دیگه وارد جزییات نمیشم که چرا ممکنه یه عاشق چنین حرفی رو بزنی از سر حسادت یا هر حس دیگه ای ممکنه باشه.
در اول آسایشمان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادنمان بود خزان شد
یعنی تازه به هم رسیده بودیم تازه میخواستیم طعم آسایش رو بچشیم ولی یهو یه اتفاق بد افتاد که مثلا ممکنه همون رفتن معشوق یا هر اتفاق بد دیگه ای باشه که به ذهن مخاطب متبادر میشه
مصرع بعد هم باز همین مفهومه یعنی تازه میخواست به نتیجه برسه که خزان که هر اتفاق بدی میتونه باشه رسید و همه چیز رو به هم ریخت و از بین برد اینو هم میشه یه رابطه عاشقانه در نظر گرفت هم هر اتفاق دیگه ای مثلا اگه یه استاد خوب رو برای یه درس تعویض کنن میشه این بیت رو براش گفت یا مثلا وقتی زلزله یا طوفانی میشه باز میشه از این بیت استفاده کرد کلا میگه یه اتفاق خوبی داشت میفتاد ولی یه اتفاق بد اومد مانع شد بستگی داره تجربیات ذهنی خواننده با خوندن این بیت یاد چه اتفاقی بیفته
زخمی به گل کهنه ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
آنگاه همان زخم همان کوره کوچک
شد قله یک آه مسیر فوران شد
اینجا تشبیه خیلی خیلی زیبایی به کار رفته. دهان رو به زخمی تشبیه کرده که سراخر هم سر باز کرده و هر چی اه و فغان هست ازش سرریز میکنه و مثل اتشفشان از درون یک کوه بیرون میریزه.
میگه خدا همون روزی که داشت گل انسان رو میساخت یه زخم رووش کاشت. یه درد بهش داد. به این مرحله که رسیدیم اون زخم در ما تبدیل به دهان شده. حالا همون زخم همون کوره کوچیک که دهان ما باشه شده قله یک کوه یعنی انسان رو یک کوه در نظر گرفته دهان رو قله کوه و حالا آه و ناله انسان داره از این کوه به بیرون فوران می کنه. و شاید هم می خواد بگه حالا با همین کوره و همین نقطه فوران یعنی دهان دارم این شکایت رو از یارم می کنم. که به بیت بعد میرسه که کلا شاکیه.
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانم که چه ها کرد و چنان شد
میگه طرف مورد نظر حالا ترجیحا میتونه یک شخص باشه ولی به نظر من باز میشه یه اتفاق هم باشه میگه اون شخص یا اون اتفاق خودش غزل دوست بود نمک گیر غزل بودن یعنی خودش شعر و غزل دوست داشت پس من شاعر رو هم دوست داشت و می پسندید حالا وقتی شعر دوست بود و به شعر و غزل علاقه داشت و همین باعث علاقه اش به ما شده بود اینجوری ما رو ترک کرد و رها کرد و توو درد ول کرد دیگه نمیدونم با بقیه مردم چیکارا ممکنه کرده باشه و کار به کجاها ممکنه کشیده باشه. که توو محاوره هم میگیم با ما اینجوری کرد ببین با بقیه چیکار میخواد بکنه.
ما حسرت و دلتنگی و تنهایی عشقیم
یوسف که پسر دید زلیخا که جوان شد
اگه داستان حضرت یوسف رو خونده باشید می دونید که حضرت یوسف طی ماجرایی از پدرش دور میفته. پدرش انقدر دوستش داشته که در اثر گریه شبانه روزی کور میشه. از طرف دیگه یوسف طی اتفاقاتی وارد قصری میشه. زلیخا بانوی اون قصر بوده و عاشق زیبایی و حسن جمال یوسف میشه اما یوسف عشقش رو قبول نمی کنه. و اتفاقات زیادی میفته اما سراخر یوسف مجددا میتونه پدرش رو ملاقات کنه و در اون ملاقات پدرش دوباره بینا میشه و وقتی زلیخا بهش اعتراض می کنه که جوونیشو پاش گذاشته و پیر شده باز اتفاقی میفته که زلیخا جوون میشه.
در اینجا به اون داستان اشاره می کنه. شاعر می گه حسرت و دلتنگی و تنهایی عشق فقط نصیب ما شده والا توو خیلی از داستانای عاشقانه دنیا اخر قصه خوب شده و مثلا پدر یوسف که از عشق یوسف نابینا شده بود دوباره تونسته ببینه و زلیخا که از عشق یوسف پیر شده بود دوباره جوان شد. بدبختیای عشق فقط نصیب ما شده.
جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده گفت گران شد
میگه در ازای گرفتن لبش جانم رو داشتم بهش پیشکش می کردم. یعنی به قیمت جونم می خواستم لبش رو بهم بده و ببوسمش و بعد بمیرم. بهش گفتم جانم رو بگیر و بوسه بده ولی گفت گرون شده. یعنی حتی جان تو هم نمیتونه قیمت بوسیدن من رو تامین کنه. چنین تشبه هایی که در اون معشوق عاشق رو هیچ تصور کنه در ادبیات کاربرد زیادی داره. ادم چیزی ارزشمندتر از جونش که دیگه نداره. میگه بهش گفتم جانم رو بگیر اما اجازه بده ببوسمت در جوابم گفت نمیشه. قیمتش خیلی بیشتر از اینهاست و گرون شده.
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد
اینم که دیگه کاملا مشخصه. میگه چقدر مدت، یه مدت خیلی طولانی توو حسرت لبهاش سوختم و وقتی هم که خودش اجازه داد ببوسمش رمضان شد. که اشاره به این داره که خوردن و بوسیدن لب میتونه روزه اش رو باطل کنه. اینم باز معنی ظاهریشه. میشه اینطور هم گفت که وقتی هم که بعد کلی مدت راضی شد با ما باشه و به ما توجه کنه اتفاقی افتاد که مانع شد. اتفاقی که دست هیچکس نیست. خیلی میشه در مورد مفهوم عمیقش فرای این مفهوم ظاهری بحث کرد ولی خب اینجا جاش نیست.
یک حافظ کهنه دو سه تا عطر گل شر
رفت و همه دلخوشی ام این چمدان شد
میگه چیزی که ازش برام باقیمونده جمع کردم توو یک جعبه یا یک چمدان که کلا منظورش اینه کل یادگاری هایی که ازش دارم رو یه جا جمعشون کردم و نگهشون داشتم که کلا یه کتاب قدیمی حافظ و چند تا عطر و یک گل سر هستن. یعنی کل چیزی که ازش برام به یادگار مونده همین چند قلمه. منم اینار و جمع کردم و شدن تنها دلخوشی من. همه مون یادگاری هایی از عزیزانمون داریم که ارزش اون شی مهم نیست مهم شخص و خاطراتی هستن که با اون اشیا به یادشون میاریم در نتیجه اون یادگاری ها خیلی ارزشمندن و خوب ازشون نگهداری می کنیم.
با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداق همان وای به حال دگران شد
اینجا باز از یه صنعت ادبی دیگه استفاده شده که شاعر در شعر خودش از مفهوم یک شعر دیگه استفاده کرده
اون شعر می گه
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران وای به حال دگران
اینجا شاعر می گه برا هر کسی که تعریف کردم معشوقم باهام چیکاارا کرده و چجوری منو ترک کرده میگه پس وای به حال بقیه که با اونا چیکار میخواد بکنه.
خیلی طولانی شد. امیدوارم حوصله داشته باشید کامل بخونید و بتونید ازش استفاده کنید.
سلام
یعنی میتونم به جرات قسم بخورم
سخت ترین کلمه انگلیسی که حفظ کردم اسم وبلاگ شماست
..
شعر عالی
اما اون دو بیت داخل [] چی بود؟