هر ڪه خواهد شُبههای از هستیِ ما وا ڪِشَد/نامهی بیمطلبِ نَنْوشته عنوانیم ما/بیدل دهلوی
پَر گشودیم و به دیوار قفس ها خوردیم/وه که در حسرت یک بالِ پریدن مردیم/حسین منزوی
به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم/که راه دورتر از عمر آرزومند ست/هوشنگ ابتهاج
زهی امید شکیب آفرین که در غم تو/ز عمر خستهٔ من هر چه کاست عشق افزود/هوشنگ ابتهاج
از کاسه شکسته نخیزد صدا درست/احوال ما مپرس که ما دل شکسته ایم/جلال اردستانی
ای زلف دانم از چه بدینسان خمیدهای/عمری به دوش بار دل ما کشیده ای/قاآنی
مَجروح را جِراحت و بیمار را مَرض/عُشاق را مُفارقَتِ یار میکُشَد/وحشی بافقی
چنان گره شده امشب تن تو با تن من/که نیم دیگر هر خواب را تو می بینی
خواستم بمیرم برات ولی دیر بود/اومدم بمیرم برات ولی رفتی/زندگی لحظه های افسوسه/که همه میمیرن یهو مفتی
کجاست گوشهی آسودهای که چون نعلین/خیال پوچ دو عالم برون در ماند/صائب تبریزی
کار سختی پیش رو دارم: بعد از رفتنت باید زنده بمانم!
من که خود میمیرم از هجران تو/بر هلاک من چه میجویی شتاب؟/اوحدی
گریستم/به یاد تمام رویاهایی که/تا می خواستیم نوازششان کنیم/پژمردند/جان اشتاین بک
درخت در تَنهایی درختتر است، آدم در تَنهایی آدمتر./عباس کیارستمی
بهخاطر تو زبانِ سکوت را آموختم تا از تو گلایه نکنم../غادة السمّان
تکانم داد این تقدیر، اما من نفهمیدم/شبیه مرده هایی که نمی فهمند تلقین را...
با چون خودی درافکن اگر پنجه میکنی/ما خود شکسته ایم چه باشد شکست ما؟!!!
از هجر اگرچه نیست بلایی بَتَر، ولی/بدتر ز ِهجر، از غمِ هجران نمردن است
پروانه زمن، شمع ز من، گل زمن آموخت/افروختن و سوختن و جامه دریدن/جامی
تبعید، فُرم دیگری از "بَعد" و/مشکوک، شکل تازه ای از "کشک" است!/من که قرار بود قوی باشم/بر روی گونه هام چرا اشک است؟!/سید مهدی موسوی
چو فرهاد از جهان بیرون به تلخی میرود سعدی/ولیکن شور شیرینش بماند تا جهان باشد/سعدی
زخواب ناز هستی غافلم لیک اینقدر دانم/که هر کس میبرد نام تو من بیدار میگردم/بیدل
هرچه غم هست خدایا به دل من بفرست/که بلای دل ما از کم و بسیار گذشت/عماد خراسانی
دلتنگی اگر واگیر داشت...می بوسیدمت...مهدیه لطیفی
شیرینی وصل را نمیدارم دوست/از غایت تلخی ای که در هجران است/وحشی بافقی
من به بغض خود سفارش کرده بودم نشکند/سینه ام آتش فشانِ نیمه فعال تو بود/سیدمهدی موسوی
عشق برد و باخت دارد هر که عاشق میشود/در ضمیرش میل پنهان قماری داشته/آرش شفاعی
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق/چه کنم؟ شیوه ی پرهیز نمیدانستم/سجاد سامانی
جمجمهها بر بالش مهربانترند در زیر تلّی از خواب. یدالله رویایی
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید/هــر قدَر یعقوب تنها شد، زلیــخا بیشتر/حامد عسگری
ای جان! تو عزیزتر نِهای از جانم/بی یار نخواهمت؛ ز تن بیرون شو .../ابوسعید ابوالخیر
من اما طوری تنها بودم؛ که ماندنم همه را تنها میکرد/جرزی کوزینسکی
آمدم یاد ِتو از دل به برونی فکنم/دل برون گشت ... ولی یادِ تو با ماست هنوز/مهدی اخوان ثالث
بعد عمری مات بودن در زمین فهمیده ام/بردن از تقدیر، در قانون این شطرنج نیست/حسین دهلوی
طفل بازیگوش نسیانگاه سعیِ غفلتیم/هرچه خواندیم از دبیرستان عبرت، یاد نیست/بیدل دهلوی
من از قبیله ی دلدادگان ِ بی خوابم/ که دست دلبر خود را به خواب می گیرم/علی حیات بخش
کند ز هول قیامت حدیث واعظ شهرم/مرا که بی رخ تو هر شبی است روز قیامت/سخای اصفهانی
خدا ، امانت خود را به آدمی بخشید/که بار عشق برای فرشته سنگین بود/حسین منزوی
گفت دکتر که شما مشکلتان کم خونی است/خون دل می خورم ای کاش که تاثیر کند/سیدتقی سیدی
لالهزارى مىشود عالم اگر بیرون دهیم/داغهایى کز تو پنهان در جگر داریم ما/صائب
تو همان "عشق" پر از حادثه ی معروفی/مدتی هست غمت در دلِ من مُد شده است/مریم قهرمانلو
ما هر دو بی کسیم ولی فرق می کنیم/یوسف غریب بود ، زلیخا غریب تر/امیررضا معروفی
ز خرده گیری روز حساب آزادم/ورق سیاه چنان کرده ام که نتوان خواند/طالب آملی
گفتم آباد توان ساخت دلم را گفتا/حسن این خانه همین است که ویران ماند/فروغی بسطامی
تمام عمر چه خوش با غمِتو سر کردیم/نداشت حاصلی اما مگر ضرر کردیم...!/علی مقیمی
همت مردانه میخواهد، گذشتن از جهان/یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند/صائب
به خاک رقصکنان میروم که غمزۀ دوست/اگرچه کشت مرا، همچو صبح، خندان کشت/طالب آملی
روزه هایی که گرفتم همه اش باطل بود/بس که هر روز تو را دیدم و خود را خوردم/فرهادشریفی
عشق تو خواب تازه ای از مرگ ومیر داشت/در بر گرفته نیمه شبم را بهانه ات
اینجا کسی شب گریه ی یعقوب یادش هست؟ یعنی دوباره شاعری مصلوب یادش هست؟
رسول این زمان منم، گواه من همین که من/به هرچه دست میزنم،بدل به هیچ میشود/یاسر قنبرلو
گر چه او هرگز نمی گیرد ، ز حال ما خبر/درد او هر شب ؛ خبر گیرد ز سر تا پای ما/صائب تبریزی
دستانت ابرهای بهاریاند! اگر دستهایت نبود جهان از تشنگی میمرد/نزار قبانی
چو غنچه سینه سپر میکنیم و خندانیم/در آن مصاف که صد زخم هست و مرهم نیست
دو عالم را به یک بار از دل تنگ/برون کردیم تا جای تو باشد/سعدی
من رام تو بودم که رمیدم، که رماندی/صیاد قسم خوردهی من! دیر چکاندی/مژگان عباسلو
در خود فرو رفتم فراموشت کنم اما/هر شب خیالت میکشد از خویش بیرونم/سجاد رشیدیپور
همه در یک زمان شب رو تجربه میکنن ولی تاریکی هر کس متفاوته.
آیا کسی آنقدر دوستت دارد که از دنیا نترسى ؟!/شمس لنگرودى
هر چه داریم ز سودای تو دلبر داریم/حیف باشد که ز سودای تو دل برداریم/منعم شیرازی
بیم آن است کز غم عشقت/سر برآرد دلم به شیدایی/عراقی
بدترین چیز دنیا به هیچ عنوان رنج کشیدن یا تنهایی نیست؛ یک ترکیب است: تنهایی رنج کشیدن. استیو تولتز/مترجم : پیمان خاکسار
فرقی نداشت دیشب و امشب برای من/جز آن که بر نبودِ تو یک شب اضافه شد!/نجمه زارع
اردیبهشت نگاهت اگر در حوالی نگاه من پرسه بزند بی شک تک تک شاخه های خشک احساسم به شکوفه خواهند نشست! فرشته محمودی