مانند تو که پاک ترینی فقط یکی مانند ما هزارهزار آفریدهاند...
چشم تو را اگر چه خمار آفریدهاند
آمیزهای ز شور و شرار آفریدهاند
از سرخی لبان تو ای خون آتشین
نار آفریدهاند، انار آفریدهاند
یک قطره بوی زلف ترت را چکاندهاند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند
زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریدهاند
مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزارهزار آفریدهاند
دستم نمیرسد به تو ای باغ دور دست
از بس حصار، پشت حصار آفریدهاند
این است نسبت تو و این روزگار یأس:
آیینهای میان غبار آفریدهاند
سعید بیابانکی
دو دستت را به من بسپار
که با آن ها
دلِ خود را نگه دارم
محمود درویش