پیدا شدن چهره ماه تو محال است...
اینگونه که دلتنگم و هر روز خمارم
شاید غزلم را به کناری بگذارم
آنقدر غریبم که دلم خاک گرفته است
انگار که آیینه یک مشت غبارم
خورشیدم و دنبال شبی تا بدرخشم
بارانم و دنبال هوایی که ببارم
از بیهنری نیست اگر خانه نشینم
پیشینه منت کشی از خلق ندارم
انبوه رفیقان من از راه میآیند
یک روز که دیگر نمیآیند به کارم
یک مرتبه هم باز شو ای پنجره تا چند
پرهای زمین ریختهام را بشمارم
پیدا شدن چهره ماه تو محال است
از آن طرف پنجره تیره و تارم
از شاخه من میروی آنجا که بهار است
روزی که سرم را به زمستان بسپارم
ابوالفضل صمدی
چقدر قشنگ 😍😍😍