خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

در پرده‌ات آورد و سپس حُسن تو را گفت...

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۱:۱۳ ب.ظ

تا شرح دهم منزلت خیره‌سری را
- بر دوش کشیدم همه‌جا دربه‌دری را
جز سینهٔ پُردرد به ما ارث ندادند
حالا چه کنم این‌همه ملک پدری را
ماندیم که لب‌های تو را تلخ بنوشیم
تا باز کنی بستهٔ آن قندِ دری را
سخت است ببرّم وَ به دنبالْ بیافتم
- این پای به‌گل‌مانده‌ و یارِ سفری را
از شوخی آن مردمِ ظالم بنویسید
تقدیر من سوختهٔ لب‌شکری را
تاریخِ تنت را اگر از نو بنویسند
دیوانه کند نسل جریر طبری را
در پرده‌ات آورد و سپس حُسن تو را گفت
می‌خواست خدا باب کند پرده‌دری را

رضا سلیمانی

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۱۳
معصو مه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی