در پردهات آورد و سپس حُسن تو را گفت...
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۱:۱۳ ب.ظ
تا شرح دهم منزلت خیرهسری را
- بر دوش کشیدم همهجا دربهدری را
جز سینهٔ پُردرد به ما ارث ندادند
حالا چه کنم اینهمه ملک پدری را
ماندیم که لبهای تو را تلخ بنوشیم
تا باز کنی بستهٔ آن قندِ دری را
سخت است ببرّم وَ به دنبالْ بیافتم
- این پای بهگلمانده و یارِ سفری را
از شوخی آن مردمِ ظالم بنویسید
تقدیر من سوختهٔ لبشکری را
تاریخِ تنت را اگر از نو بنویسند
دیوانه کند نسل جریر طبری را
در پردهات آورد و سپس حُسن تو را گفت
میخواست خدا باب کند پردهدری را
رضا سلیمانی
۰۰/۰۴/۱۳