تو همانی که دوست داشت مرا و همینی که دیگر عاشق نیست...
چهارشنبه, ۳۰ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۰۲ ب.ظ
پلکهایم سکوت پنجره ای ست که گرفتار وانکردن توست
پلک سنگین خواب یک مرداب که شبیه صدا نکردن توست
چمدانی ست زندگی که مرا در خودش جا نمی دهد حالا
من که چین و چروک کهنگیم فقط از خوب تا نکردن توست
چمدانی که بی مسافر رفت زیر ریل قطار ثانیه ها
آن هم اینجا که مکث تونل مرگ شکل آغوش وا نکردن توست
می روی چند کوه و دریا دور، می روی بخشی از خودم بشوی
این رها کردن عادت بد توست که به سبک رها نکردن توست
آه ! آموزگار سنگ و سکوت از تو آموختم خودم باشم
گرچه تصویر بهت کوچک من عکس چون و چرا نکردن توست
روی تردید شاعری مغرور نتوانستم اعتماد کنم
اینکه حتماً غزل نخواندن من بهتر از اعتنا نکردن توست؟
تو همانی که دوست داشت مرا و همینی که دیگر عاشق نیست
تلخ و شیرین شبیه یک معجون قصد من هم سوا نکردن توست
سید مهدی نقبایی
۰۰/۰۴/۳۰
کاش هیچ وقت هیچ عاشقی عشقشو پس نگیره...