خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

چقدر غمگینیم...

پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۱۷ ب.ظ
تمام عمر دستت صرف شادی شد
دست‌های تو مهربان بودند یکی بیشتر از دیگری
و چهره‌ات مثل وقتی که گلدانی را آب می‌دهند زیبا بود
مرگ با چهر‌ه‌ات چکار کرده
با سینه‌ات که جای بازی من بود
دیده می‌شدی چون ماه کوچه و بازار
دیده می‌شدی چون شاخه‌ای که از آب بیرون می‌زند
در تو انگار چیزی بود که برق می‌زد
می‌دانستم می‌دانستم این بهار که بیاید تو را چشم خواهند زد
پدرم برای تو چه بگویم
بگویم زخمم آن‌قدر عمیق شده که می‌توان در آن درختی کاشت؟
بگویم غمینگم و مرگ کاری نمی‌کند
دستت را بر شانه‌ام بگذار و مرگ را متوقف کن
دارم می‌روم
دارم نامم را از دهان دنیا خالی می‌کنم

غلامرضا بروسان

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۰/۰۵/۱۴
معصو مه

نظرات  (۱)

چقدر قشنگ بود و چقدر غمگین 😔😔😔

پاسخ:
اوهوم...
شادی روح همه پدرهای رفته... 😔😔😔
به امید سلامتی و طول عمر همه پدرها...♥️♥️♥️♥️

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی