یک روز
شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۶:۰۴ ب.ظ
گرچه میگفتند : مادر زاد بیماریم ما
کودک افتاده از دست پرستاریم ما
از حیا چشمان خود را بسته بودیم و دریغ
صبر کردیم و گمان کردند ، بی عاریم ما
ابر ِ ناخن خشک حتی قطره ای نَم پس نداد
شوربختانه نهالی در نمکزاریم ما..
تا مبادا داغدار ِ تیغِ لبخندی شویم
بوسه بوسه داغ پشتِ دست میکاریم ما
زخم هق هق های ما را شانه ای مرهم نبود
پس بغل کردیم خود را " خویشتنداریم " ما
عمر "قایم باشکی" بیهوده است و می رود
چشم باید روی هم یک روز بگذاریم ما
غلامرضا رنجبری
۰۱/۰۲/۱۷
چون به بهار سَر کند، لاله ز خاکِ من بُرون/ ای گلِ تازه یاد کن، از دلِ داغ دیده ام