بدون شرح
سه شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۹:۱۶ ب.ظ
طاقت نداشت قبل زمانش گذاشت رفت
قلب مرا ته چمدانش گذاشت رفت
کم کمخودش بهار شد و لانه ی مرا
پاسوز روزهای خزانش گذاشت، رفت
خندید تا خیال کنم مهربان شده ست
مرهم به روی زخم زبانش گذاشت رفت
در را به روی خاطره بست و کلید را
کنج کجای دنج جهانش گذاشت رفت؟
اصلا نگفت با چه کسی، تا کجا؟چه وقت؟
"من" را دوباره دلنگرانش گذاشت رفت
او یک پرنده بود و در این برف ها مرا
در جست وجوی رد و نشانش گذاشت رفت
او رفت و با تمام توان دوست دارمش
او را که با تمام توانش گذاشت رفت
رحمان بشردوست
۰۱/۰۲/۲۰
هر که آمد اندکی ما را پریشان کرد و رفت ...:(