اما لازم است...
دوشنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۰۵ ق.ظ
میخواهم در خواب تماشایت کنم
میدانم که شاید هیچوقت اتفاق نیفتد
میخواهم تماشایت کنم در خواب
با تو بخوابام
یا به خوابات بیایم
وقتی امواج نرم تاریکی در سرم
غلت میزنند
دوست دارم با تو قدم بزنم
در آن جنگل روشن پرتردید
با برگهای سبز-آبی
...
دوست دارم آن شاخهی نقرهای را به تو بدهم
آن گل کوچک سفید را
کلمهای را که میتواند
در میانهی رویا
تو را در برابر اندوه حفظ کند
با تو تا بالای پلهها بیایم
و بعد دوباره قایقی شوم
که تو را به سلامت بر میگرداند
...
دوست دارم هوایی شوم
که تنها برای یک لحظه
درتو ساکن میشود
دوست دارم چیزی شوم
که به چشم نمیآید
اما لازم است.
مارگارت اتوود
ترجمه: مریم آقاخانی
۰۱/۰۳/۰۲
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی/الا برآنکه دارد با دلبری وصالی/دانی کدام دولت در وصف می نیاید؟/چشمی که باز باشد هر لحطه بر جمالی...