خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

امید خسته شد و اشتیاق گم شده‌است

پنجشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۳۳ ب.ظ

شب است و ماه گرفت و چراغ گم شده‌است
کویر بر سر راه است و باغ  گم شده‌است

نشان راه نپرس از کسی که در دل شب
ز راه مانده و او را چراغ گم شده‌است

سراغ هر که بگیری ز پا در افتاده‌‌‌ست
رهیدگان خطر را سراغ گم شده‌است

از اشتیاق و امیدم در این مسیر مپرس 
امید خسته شد و  اشتیاق گم شده‌است

در این فِراق از آسایش وصال مگو
 وصال دور شده‌ست و فَراغ گم شده‌است

به سر نمی‌رسد این قصهء ملال‌انگیز‌
کجاست منزل آخر کلاغ گم شده‌است

قنبرعلی رودگر

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱/۰۳/۲۶
معصو مه

نظرات  (۲)

مرا گم کرد و گم شد ...

پاسخ:
♥️💕

آخرش چه جالب بود، همون حکایت کلاغه به خونه‌اش نرسید! (:(

پاسخ:
🙏❤

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی