خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

درهیچ جای شهر نشانم نبود و نیست...

شنبه, ۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۰۸ ب.ظ

هم جا برای اینکه بمانم نبود و نیست
هم موقع سفر چمدانم نبود و نیست

پشت سرم شب سفر آبی نریخته اند
یعنی که هیچ  کس نگرانم نبود و نیست

 رفتم و سخت معتقدم عشق لقمه ای است
که هیچ وقت قدر دهانم نبود و نیست

گفتند آفتاب تو در پشت ابرهاست
ابری درآسمان جهانم نبود و نیست

 انگار هیچ وقت به دنیا نبوده ام
درهیچ جای شهر نشانم نبود و نیست

در دفتر همیشه نوِ خاطرات ِ من
چیزی برای اینکه بخوانم نبود و نیست

 قصدم نوشتن غزل است و نوشته هام
حتی شبیه آن به گمانم نبود و نیست

صادق فغانی

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۰۳
معصو مه

نظرات  (۳)

بسیار زیبا بود، لذت بردم از خوندنش.

پاسخ:
ممنون از توجه شما!

ما زائر دلشکسته ی این خاکیم ...

پاسخ:
💞💞💞

چو گلدان خالی، لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده‌ایم...

 

::قیصر امین‌پور::

پاسخ:
از این دست عمری به سر برده ایم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی