خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

خاکستری رها در باد

...بیا شویم چو خاکستری رها در باد ... من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

چمدان دست گرفتم که بگویی نروم؛ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟؟؟؟

طرف دلتنگ همیشه ما بودیم...ایلهان برک

گفتم به خویش، دردِ مرا چاره می‌کند
پلکی نگاه بر منِ آواره می‌کند
از قاصدان سراغ گرفتم؛ گریستند!
گفتند: "نامه‌های تو را پاره می‌کند"
حسین دهلوی

زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست

کافیست...

پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۱۳ ق.ظ

پایان سیاه داستان را چه کنم؟
غمنامه ی مرگ قهرمان را چه کنم؟
گیرم به کنایه ای زمستان هم رفت
سرمای درون استخوان را چه کنم؟
.
.
سرتاسر ماجرای بودن گند است
تا زندگی ام به بند نافی بند است
این منحنی عمیق ِ بر صورت من
زخمی ست که نام دیگرش لبخند است
.
.
این حجم وسیع بی گمان اعجاز است
سرخ است و چقدر هم به ظاهر ناز است
آماده ی قورت دادن دنیایی ست
این زخم که مثل من دهانش باز است
.
.
یک لنگه ی کفش در بیابان کافیست
یک چتر شکسته زیر باران کافیست
حالا که درون زندگی ذوب شدیم
یک قبر برای هر دو تامان کافیست
میلاد روشن

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲/۰۸/۱۱
معصو مه

نظرات  (۲)

😢💔

پاسخ:
💞💞💞

خیلی زیبا بود......

پاسخ:
از حسن توجهتون ممنونم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی